فقه نیمه متنمحور در لباس جدید
۲۳ خرداد ۱۳۸۷
مصاحبهی اخوی با جناب محقق داماد در مورد دو رویکرد عقلمحور و متنمحور در فقه اسلامی را بخوانید (خصوصا بخش دوم را که در ذیل، لینک میدهم بخوانید؛ توصیهی اکید من این است که فایل صوتی را بشنوید که در مقایسه با متن پیاده شده، نمیدانم چرا، کاملتر است) گر چه خود جناب محقق داماد، با نگاه دقی که بنگری، اجتهادشان به واقع کمتر متنمحور است و نه اینکه عقلمحور باشد. نشانهاش این است که چون دو برابری ِارث مرد در مقایسه با زن صریحا در قرآن آمده، ایشان برای اینکه اجتهادِ، به اصطلاح، عقل محورشان با ظواهر قرآن تنافی نیابد، قائل به تعطیل عقل میشوند و میگویند (افزودههای داخل قلاب از من است):
«ظاهر قرآن دلالت دارد که مرد دو برابر زن ارث میبرد.
فکر میکنید [این حکم] با عدالت و برابری حقوق زن و مرد تطابق داشته باشد؟
به نظر میرسد که این از مسائلی نیست که خرد بشر به صراحت بگوید این ظلم است. مسأله عدل غیر از مسأله تساوی است. عدل، مسألهای است و تساوی مسألهای دیگر که [فقه رایج] با اصل مساوات شاید اختلاف پیدا بکند. در قضیه اعلامیه حقوق بشر، اصل مساوات مطرح شده است؛ ولی اگر از ما بپرسند که آیا اگر ارث زن و مرد را غیرمساوی تقسیم بکنید، با اصل مساوات اختلاف دارد؟ میگوییم بله اینجا مساوات قانونی نداریم. ولو مساوات در برابر قانون داریم؛ ولی در حقوق اسلامی نمیتوان به مساوات قانونی اعتقاد پیدا کرد. ولی در بسیاری موارد عقل اظهار نظر صریح میکند و شاید آنجا انسان بتواند نظرهای مخالف [با فقه رایج] بدهد.»
اجتهاد را، در حرف و صوت، عقلمحور کردن ولی از سوی دیگر رایی سربسته و مجمل در باب حدود و ثغور توانایی عقل عملی داشتن، به نظر من تفاوت بنیادینی با فقه متنمحور (که تعبیر دیگر اما مودبانهای از همان "اخباریگری" است) ندارد. خواهشا یک بار فقها بیایند آستین بالا بزنند و بگویند این معرفتشناسی همیشه مجملشان، که خودش را صرفا در مصادیق نشان میدهد، چیست.
با این حال انصاف اقتضا میکند که تصریح کنم این تکه را فقیه ما خوب آمده است:
«ظواهر شریعت نشان میدهد که حق طلاق مطلقا به دست مرد است. هر وقت مرد بخواهد، میتواند به هر مناسبتی زن خودش را طلاق بدهد؛ چه از زن راضی باشد، چه از زن ناراضی باشد؛ چه زن، کار بدی کرده باشد، چه کار بدی نکرده باشد. فرض کنیم یک مردی خانمی را که با کمال مهربانی با او زندگی میکرده و با کمال اخلاق رفتار مینموده و سالها با او زندگی میکرده است. اما یک وقت مرد میخواهد یک زن نویی برای خودش انتخاب بکند و با خانم جدیدی باشد و دیگر مایل نیست با خانم قبلی رابطه داشته باشد و میخواهد او را طلاق بدهد و از خانه او را بیرون کند. ظواهر شریعت اقتضا میکند که این طلاق درست و صحیح است؛ اما به نظر میرسد که در بسیاری موارد نمیتوان گفت که این عدل است. اینها ممکن است با عدل تطبیق نکند به نظرم میرسد که این طلاق، طلاق حرام است و از مصادیق ابغض الاشیاء است و نمیتوانیم این اختیار آزاد را به دست مرد بدهیم که طلاق ظالمانه انجام بدهد. به نظرم طلاق عادلانه و طلاق ظالمانه داریم و در مورد طلاق ظالمانه، نمیتوان فتوای به صحت و اعتبارش داد. این نگاه (اجتهاد عدالتمحور) معیار را به دست طلاق عادلانه میدهد. طلاق اگر عادلانه شد، آری به دست مرد است و میتواند انجام بدهد.»
این هم آدرس:
http://radiozamaaneh.com/idea/2008/06/post_319.html
سلام
آیا در نظر شما لزوماًفقه متن محور برابر با اخباری گری است؟
اگر متن را صرفاً قرآن در نظر بگیریم ؛آیا عدم اجتهاد در مقابل نص صریح قرآن را
می توان اخباری گری نامید؟
آیا اصولا ًاخباری گری در عالم فقها و علما و چون شمایان یک فحش تلقی می شود؟
راستی
عنوان انتخابی شما برای نوشتارتان
“فقه نیمه متنمحور در لباس جدید”
یک جورهایی تداعی کنندهء «گرگ در پوستین جدید»نیست؟!
با سلام مجدد
می توانید ایمیلتان را بگونهء خوانا برای بنده درج کنید یا به همین نشانی و ایمیل ثبت شده از سوی من پاسخ دهید؟
شما هر ایمیلی فرستاده اید من جواب داده ام البته یاهو اصولا یک کم عاشق است اگر دستتان نرسیده از عاشقیت یاهو است
بسم الله الرحمان الرحیم. سلام علیکم. شما داستان چه گونه دکتری گرفتن سیدمصطفی محقق احمد آبادی مشهور به سیدمصطفی محقق داماد را شنیده ای؟ من چیزی شنیدم. البته تعجب کردم. البته شاید راوی سخنانش غلط بوده باشد.
چند ماه قبل مجله ی شهروند با صانعی گفت و گو کرده بود. درباره ی فقه اصطلاحاً پویا. صانعی را پیچونده بود. گمانم صانعی هم یک مقدار عصبانی شده بود.
سؤال: آیا ازدواج، عقد (عقد به اصطلاح فقها) است؟ آیا فسخ عقد، یکطرفه و فقط به دست مرد است؟ حتا اگر مرد و زن را تشبیه کنیم به موجر و مستأجر، آیا اختیار زن در فسخ عقد، کمتر از مستأجر است؟
به گمان من، علما و فضلا از اعلامیه ی حقوق بشر نترسند، ولی خب به خودشان هم اعتماد کامل نداشته باشند. محقق داماد و موسوی ی بجنوردی و صانعی، ظاهرشان حرفهای خوبی است، ولی باید ماها دقت کنیم.
گمان نمی کنم حرف احمد قابل (نقل شده در وبلاگ آقا سیدسراج الدین) درست باشد. آقای خمینی و آقای خمینی و علمای اعلام، قانون را وسیله ی کار خود می دانند. ارزشی برای قانون قائل نیستند. ذهن قانونگرا هم ندارند. خود را قانون و قانونگذار می دانند، بقیه را پیرو و مقلد.